فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۹۴۱

۱

ساقیا پیمانهٔ سرشار هی

ای مغنی ناخنی بر تار هی

۲

تارهائی یابم از زنجیر عقل

مطرب دیوانگان بردار هی

۳

میکشد دلرا ز هر سو دلبری

بر دلم دستی نزد دلدار هی

۴

جان بلب آمد مریض عشقرا

شربتی زان لعل شکربار هی

۵

وه چه کرد این عشق با دلهای ما

الحذر زین قلزم ز خار هی

۶

نیست آگه در جهان جز مست عشق

با تو دارم اینسخن هشیار هی

۷

تا بکی اینخواب غفلت‌های های

یکدمک بیدار شو بیدار هی

۸

زاهدا تا کی کنی انکار عشق

پند من بشنو مکن انکار هی

۹

تا بکی از هر هواسازی بتی

محو شو در واحد قهار هی

۱۰

شکر آن در گوشها کوشندفیض

هان مکن اسرار را اظهار هی

تصاویر و صوت

نظرات