فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۹۴۴

۱

ز تو کی توان جدایی چو تو هست و بودِ مایی

تو چو هست و بودِ مایی ز تو کی توان جدایی

۲

دل خلق می‌ربایی به کرشمه‌های پنهان

به کرشمه‌های پنهان دل خلق می‌ربایی

۳

مهِ روی اگر نمایی ز جهان اثر نماند

ز جهان اثر نماند مهِ روی اگر نمایی

۴

خم زلف اگر گشایی دو جهان به هم برآید

دو جهان به هم برآید خم زلف اگر گشایی

۵

چه شود اگر درآیی به دل شکستهٔ من

به دل شکستهٔ من چه شود اگر درآیی

۶

به خیال کی درآیی چو تو در جهان نگنجی

چو تو در جهان نگنجی به خیال کی درآیی

۷

ز تو می‌کنم گدایی چو تو راست پادشاهی

چو تو راست پادشاهی ز تو می‌کنم گدایی

۸

چو تو منبع عطایی ز تو فیض فیض جوید

ز تو فیض فیض جوید چو تو منبع عطایی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
پویا خانی
۱۳۹۵/۰۷/۰۱ - ۱۵:۵۷:۱۴
شعر متقارن!
user_image
رضا
۱۳۹۹/۰۴/۲۵ - ۰۸:۰۱:۲۵
سلامدر مصرع اول بیت ششم، به جای "اگر" کلمه "کی" درست است.بخیال کی درآئی چو تو در جهان نگنجیچو تو در جهان نگنجی بخیال کی درآئیمتشکرم