فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۹۴۵

۱

ای نسخهٔ اصل خوبی و رعنائی

سر چشمهٔ آبروی هر زیبائی

۲

روشن بود از جمال تو هر دو جهان

پنهانی تو ز غایت پیدائی

۳

ای حسن تو مجموعهٔ هر نیکوئی

وی هر دو جهان ز عشق تو شیدائی

۴

خورشید سراسیمهٔ شوق رویت

سرگشته کویت فلک مینائی

۵

بدر از غم تو هلال گردد هر مه

کیوان کندت چه چاکران لالائی

۶

تیرو ناهید و مشتری و بهرام

جویای تو اندر فلک پیمائی

۷

آب و باد و زمین و آتش هریک

سر کرده قدم ترا کند جویائی

۸

هرجا نوری غمت بجان بگزیده

واندر طلب تو باشدش پویائی

۹

مرغ سحر از درد تو دارد افغان

وز عشق تو عندلیب شد شیدائی

۱۰

از فرقت تو فاخته گوید کو کو

وز بهر تو میزند نوا مامائی

۱۱

از درد تو غنچه را بود تنگدلی

داغ تو بلاله داده خون یالائی

۱۲

خون در دل نافه بوی زلفت کرده

از چشم تو آهوان شده صحرائی

۱۳

نگذاشته داغ تو دلی را بی‌درد

سودای تو کرده عالمی سودائی

۱۴

فیض از غم عشقت همه شب نالانست

روزی بود از دلش گره بُگشائی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
رعنا
۱۳۹۹/۰۳/۰۹ - ۰۲:۴۸:۲۷
بیت دوم ،از پنهانی تو ز غایت پیدائی رو میشه تفسیر کنید
user_image
رعنا
۱۳۹۹/۰۳/۰۹ - ۰۴:۲۸:۲۶
بیت اول معنی سر چشمهٔ آبروی هر زیبائی میشه لطف کنین؟
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۰۳/۰۹ - ۰۷:۱۸:۴۳
گرامی رعنا سر چشمهٔ آبروی هر زیبائیروشن بود از جمال تو هر دو جهانپنهانی تو ز غایت پیدائیتو به همه ی زیبایی ها آبرو و اعتبار می دهی، یعنی این تویی که زیبایی هست و زیبایی دنیا در ازای بودن توست.روی تو به جهان روشنی بخشیده ، ”مانند خورشید که همه جا را روشن می کند ، ما متوجه روشنایی نمی شویم و برایمان عادی ست“، تو نیز از نهایت روشنی به چشم نمی آیی