فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۹۴۹

۱

ای زلف تو مسکن دل شیدائی

وی روی تو مجموع همه زیبائی

۲

جان در تن هیچکس نماند ز نهار

آن عارض و زلف را بکس بنمائی

۳

از حسرت آن لبم بلب آمد جان

از فکرت آن دهان شدم شیدائی

۴

بیمار شدم ز آرزوی چشمت

گشتم ز خیال خال تو سودائی

۵

ایمان بسواد کفر زلفت دادم

بستم زنار و بستدم ترسائی

۶

از حسرت آن میان شدم چون موئی

باشد روزی که در کنارم‌ آئی

۷

گر در نظر تو فیض پستست ولی

دارد ز خیال قد تو بالائی

تصاویر و صوت

نظرات