فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۹۵

۱

صحرا وباغ و خانه ندانم کجا خوش است

هرجا خیال روی تو باشد مرا خوش است

۲

در دوزخ ار خیال توام همنشین بود

یاد بهشت می نکنم بس که جا خوشست

۳

غمخوار گومباش غمین از بلای ما

ما عاشقان غمزده را در بلا خوشست

۴

با آب چشم و آتش دل گشته ام مقیم

برخاک کوی دوست که آب وهوا خوش است

۵

مقصود مازدیدن خوبان لقای تست

زاهد ترا بقا خوش و ما را لقا خوش است

۶

خوبست دلبری و جفا و ستمگری

گه گه زمهوشان و گهی هم وفا خوش است

۷

خوبان این زمانه زکس دل نمیبرند

حسن ارچه در کمال بود با حیا خوش است

۸

از دلیران وفا نکند فیض کس طمع

الحق زخوبرویان رسم جفا خوش است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
علیرضا حدادی اصفهانی
۱۳۹۱/۰۸/۰۴ - ۱۹:۴۲:۴۱
حضرت مولانا میفرماید :باز به بط گفت که صحرا خوش است گفت ترا خوش که مرا جا خوش استدر همین مضمون جناب مجذوب علیشاه میفرماید : من نگویم خدمت زاهد گزین یا میفروش هرکه حالت خوش کند در خدمتش چالاک باش . یاحق
user_image
شاعر اگر سعدی شیرازی است؛ بافته های من و تو بازی است...
۱۳۹۵/۱۲/۲۵ - ۱۵:۲۷:۱۳
سلامفاصله کلمات بسیار اشکال داره و برخی بهم چسبیده انددر بعضی ابیات خوش است آمده در برخی خوشست که باید بازنویسی شودتو را درست است نه تراسپاسگزارم:-)