فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۹۵۵

۱

بود گر در ما تو تنها در آئی

تو تنها در آئی و با ما در آئی

۲

تنی چند بیجان همه چشم بر در

که تنها در آئی به تنها بر آئی

۳

بدیوانگی سر بر آرند عشاق

که شاید ز بهر تماشا در آئی

۴

خوش آندم که خنجر بکف بر سر ما

خرامان بقصد سر ما در آئی

۵

بجای گیاه از زمین چشم روید

تفرج کنان چون بصحرا در آئی

۶

خلایق ز حسن تو مدهوش گردند

خرامان بمحشر چو فردا در آئی

۷

نخواهی گذشت از سر عشقبازی

مگر آنکه ای فیض از پا در آئی

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۴۱۰

نظرات