
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۹۵۶
۱
خوش آندم کز در احسان در آئی
میان جمع ما خوبان در آئی
۲
ز روی لطف در غمخانهٔ هجر
برای جان مشتاقان در آئی
۳
ز چشم و لب کنی عشاقرا مست
ز بهر جان مخموران در آئی
۴
بزلف و خال دلها را کنی صید
بتیر غمزه بهر جان در آئی
۵
تطاولها کنی ز آن زلف و گیسو
بقصد جان مسکینان در آئی
۶
بپایت خوش برافشانیم جانها
در آنساعت که دست افشان در آئی
۷
ز شادی جان دهد از غم رهد فیض
گرش در کلبهٔ احزان در آئی
نظرات