
فیض کاشانی
قصیدهٔ ۱ - آفرینش ارواح ائمه هدى و قصه حضرت آدم و حوا
۱
ارواح در ازل به سراپرده بقا
بودند متحد همه بر ذروه علا
۲
این جان ما که هست در این خاکدان غریب
آسوده بود در حرم پاک کبریا
۳
آزاده بود از پس و پیش زمان و وقت
فارغ ز احتجاب حضور مکان و جا
۴
از تن اثر نبود در اطوار آب و گل
از دل خبر نه از اثر آتش و هوا
۵
بودیم غرق نور مجرد ز قید تن
بودیم در حضور منزه ز اختفا
۶
از باده ظهور لقای حبیب مست
فارغ ز خویش و محو در اطوار کبریا
۷
مدهوش حسن ساقی خمخانه الست
بیهوش نشأه می بیساغر بلی
۸
اول کسی که جلوه نمود از حجاب غیب
بگشود بر رخش در ایجاد را خدا
۹
قفل از در خزانه به نامش گشوده شد
گردید جلوه گر ز سراپرده خفا
۱۰
نور محمد و علی و اهلبیت بود
در کار آفرینش از ایشان شد ابتدا
نظرات
یزدانپناه عسکری