فیض کاشانی

فیض کاشانی

قصیدهٔ ۱ - آفرینش ارواح ائمه هدى و قصه حضرت آدم و حوا

۱

ارواح در ازل به سراپرده بقا

بودند متحد همه بر ذروه علا

۲

این ‏جان ما که هست در این خاکدان غریب

آسوده بود در حرم پاک کبریا

۳

آزاده بود از پس و پیش زمان و وقت

فارغ ز احتجاب حضور مکان و جا

۴

از تن اثر نبود در اطوار آب و گل

از دل خبر نه از اثر آتش و هوا

۵

بودیم غرق نور مجرد ز قید تن

بودیم در حضور منزه ز اختفا

۶

از باده ظهور لقای حبیب مست

فارغ ز خویش و محو در اطوار کبریا

۷

مدهوش حسن ساقی خمخانه الست

بیهوش نشأه می بی‏ساغر بلی‏

۸

اول کسی که جلوه نمود از حجاب غیب

بگشود بر رخش در ایجاد را خدا

۹

قفل از در خزانه به نامش گشوده شد

گردید جلوه ‏گر ز سراپرده خفا

۱۰

نور محمد و علی و اهلبیت بود

در کار آفرینش از ایشان شد ابتدا

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۳ - ۲۰:۲۵:۲۹
2- این ‏جان ما که هست در این خاکدان غریب - آسوده بود در حرم پاک کبریا *** [نادر نادر پور] هر آدمی‌زاده‌ای که دورانِ کودکی را ترک  می‌گوید و به مرحلۀ بلوغ پا می‌گذارد، همان آدم ابوالبشر است که طعمِ گندم یا سیب را می‌چشد و از بهشت بی تضادِ کودکی به زمینِ پرتضاد بلوغ رانده می‌شود و چنین است که آدمی نیز در این خاکدان غریب است. [یزدانپناه عسکری] دقت خاکدان غریب  فراورده میوه آگاهی سقوط کودک آدمیزاده به خاکدان غریب، پیامد و میراث خودبینی آدم ابوالبشر است.