فیض کاشانی

فیض کاشانی

عهد و میثاق بندگان با خدا در عالم ذر

۱

پس دست قدرت از قِبَلِ حق نهاده شد

بر پشت آدم صفی آن میر اصطفا

۲

ذرّیتش چو ذرّه ز ظهرش ظهور کرد

مجموع ز ابتدا همگی تا به انتها

۳

از حق ندا رسید الستُ بربّکم

گفتند جملگی ز دل و جان بلی بلی

۴

اول محمد و علی و اهلبیت گفت

بَدوَش ز مصطفا شد و اولاد مصطفا

۵

توحید را چو عهد گرفتن تمام شد

میثاق بر نبوّت خاتم شد اقتضا

۶

اول کسی که گفت بلی بر نبوتش

بد نفس او علیّ ولی خیر اوصیا

۷

چون آن تمام شد به ولایت رسید عهد

در شأن مرتضی شه دین شاه اولیا

۸

اول کسی که گفت بلی اهلبیت بود

پس شیعیان او دگر آن جمله در قفا

۹

پس از برای سایر سادات اهلبیت

بگرفته شد عهود ولایت از ورا

۱۰

ابدان خلق چون به جهان آشکار شد

منکر شدند اکثر و بشکست عهدها

۱۱

صد شکر حق که ما نشکستیم عهد خویش

گر صد بلا رسد نشکیبیم از بلا

۱۲

هستیم امیدوار ز الطاف کردگار

کز علم اهلبیت کند فیض را عطا

۱۳

کامش ز میوه شجر علم من لدن

شیرین کند به پیروی آل مصطفی

۱۴

هر جرم و هر خطا که از او سر زد و زند

بخشد به قوم پاک زهر جرم و هر خطا

۱۵

از فضل خویش جا دهدش در جوارشان

چون در دلش محبت ایشان گرفته جا

تصاویر و صوت

نظرات