
فیض کاشانی
درخت ممنوع درخت علم بود
۱
آدم چو دید مکرمت و سجده و بهشت
گفتا در آسمان و زمین کیست مثل ما؟
۲
آمد ندا که سر به سوی عرش کن ببین
آمد چو دید در نظرش نور مصطفا
۳
با نور اهل بیت ز اشباح منعکس
اشباح کرده بود به صلبش ز عرش جا
۴
انوار بس غریب ز صلبش نمود عکس
تا منتهای عرش درخشان و با ضیا
۵
از عکس آن فتاده مثال و شبح به عرش
تا چارده شبح همه جانبخش و دلگشا
۶
از علمشان بدید درختی کشیده سر
چو سدره منتهی شده تا اوج منتها
۷
چون نیک بنگریست همان آن درخت بود
یا عکس آن درخت کزان نهی شد ورا
۸
یا نور آن درخت که بودش شمار جمع
بود آن درخت علم در او جمله میوه ها
نظرات