
فیض کاشانی
شمارهٔ ۱۱۲
۱
ما شبی دست برآریم و دعائی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جائی بکنیم
۲
خشک شد بیخ طرب راه مقام تو کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمائی بکنیم
۳
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوائی بکنیم
۴
مدد از مهدی هادی طلب ای دل ورنه
کار صعب است مبادا که خطائی بکنیم
۵
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همائی بکنیم
۶
کی بود نعرهزنان در قدمش از سر شوق
دست و تیغی بگشائیم و غزائی بکنیم
تا توان فیض ز حافظ سخنی پیدا کن
تا به قول و غزلش ساز و نوائی بکنیم
نظرات