
فیض کاشانی
شمارهٔ ۱۱۵
۱
گرچه افتاد ز هجرش گرهی در کارم
همچنان چشم کرم از کرمش میدارم
۲
میکشم بار چه کوه غم هجران امروز
تا که فردا دهد آن شه به بر خود بارم
۳
به صد امید نهادیم در این بادیه پای
ای دلیل ره گمگشته فرو مگذارم
۴
پاسبان حرم دل شدهام در همه شب
تا در این پرده جز اندیشهٔ او نگذارم
۵
دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
۶
فیض از حافظ شیراز گرفت این ابیات
«در غم هجر تو میخوانم و خون میبارم»
نظرات