فیض کاشانی

فیض کاشانی

شمارهٔ ۱۲

۱

در دل ز حق تعالی، شکریست بی‏نهایت

کو در کتاب خود کرد، در شأن تو حکایت‏

۲

در وعده وصالت، نستخلفنّهم گفت

جان گر فشانم ارزد، این لطف و این عنایت

۳

روزی که حق جدت، اشرار غصب کردند

کرد این خطای منکر، در آل او سرایت

۴

کس تشنه شما را، دیگر نداد آبی

گفتی ولی شناسان، رفتند از آن ولایت

۵

از شور کربلا شد، دلها کباب کانجا

سرها بریده بینی، بی‏جرم و بی‏جنایت

۶

هرچند فکر کردم، جز وحشتم نیفزود

زنهار از این حکایت، فریاد از این روایت

۷

شد در شب خفایت، راه مراد من گم

از گوشه‏ای برون آی، ای کوکب هدایت

۸

گر تو کنی عذابم، رو از تو برنتابم

جور از حبیب خوشتر، کز مدعی رعایت

مهر امام باید، ورنه چه سود ای فیض

قرآن به سبعه خواندن در چارده روایت؟!

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۰۷/۰۱ - ۰۱:۱۹:۳۴
سلام     آیا منظور فیض از مصرع آخر غزل حافظ بوده؟