فیض کاشانی

فیض کاشانی

شمارهٔ ۱۲۳

۱

حجاب چهره جان می‏شود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

۲

بیا و هستی من در وجود من کم کن

که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

۳

بسی ز عمر گذشت و نیافتم کامی

دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

۴

اگر چو شمع ببارم سرشک نیست عجیب

که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

۵

مرا که خدمت صاحب زمان بود معذور

چرا زمین ستم پیشگان بود وطنم

۶

سزای همچو منی نیست دوری از در او

که پای تا سر من مهر اوست و من نه منم

۷

محبت علی و عترتش حیات من است

ولای آل نبی همچو جان و من بدنم

۸

چنان محبت و مهر شما به دل دارم

که گر زنند به تیغم دل از شما نکنم

ز بس حدیث شما فیض گفت نزدیکست

که غیر حرف شما نشنود کس از سخنم‏

تصاویر و صوت

نظرات