
فیض کاشانی
شمارهٔ ۱۳۱
۱
به خاک پای امام و به حق نعمت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
۲
بهشت اگرچه نه جای گناهکاران است
گناه سوز بود آتش محبت او
۳
اگر به معصیت آلوده گشت دامن من
چه باک، پاک بود طاعتش به همت او
۴
دمی خفاش گر افسرد غنچه دل را
شکفته میشود از نوبهار دولت او
۵
بود زمین و زمان از قدوم او خرم
که او خلیفه حق است و دست قدرت او
۶
چو دست بر سر ترسو نهد شجاع شود
بخیل حاتم طی گردد از کرامت او
۷
مطیع و عاصی خرد و کلان و ضیع و شریف
برند بهره ز فیض زلال رحمت او
از آن پر است دل فیض از ولای امام
که از نخاله طین وی است طینت او
تصاویر و صوت

نظرات