
فیض کاشانی
شمارهٔ ۱۳۲
۱
آرم ای مولای من یک قطره از دریای تو
گفته گویا حافظ این ابیات در سودای تو
۲
ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو
زینت تاج و نگین از گوهر والای تو
۳
آفتاب فتح را هر دم طلوعی میدهد
در لباس خسروی رخسار مه سیمای تو
۴
گرچه خورشید فلک چشم و چراغ عالمست
روشنائیبخش چشم اوست خاک پای تو
۵
جلوهگاه طایر اقبال گردد هر کجا
سایه اندازد همای چتر گردونسای تو
۶
از رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلاف
نکته هرگز نشد فوت از دل دانای تو
۷
آنچه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار
جرعهای بود از زلال لعل جانافزای تو
۸
عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست
راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو
خسروا پیرانهسر فیضت جوانی میکند
بر امید عفو جانبخش گنهفرسای تو
تصاویر و صوت

نظرات