
فیض کاشانی
شمارهٔ ۱۴۲
۱
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
۲
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
۳
قلم را آن زمان نبود که سرّ عشق گوید باز
ورای حدّ تقریر است شرح آرزومندی
۴
اماما کن نظر بر ما نظر میکن به مشتاقان
چرا یکبارگی ما را ز چشم خویش افکندی
۵
اگرچه فیض نور تو به عالم میرسد از غیب
چه از مهر جهانافروز نهان در ابر اسفندی
۶
ولی بیابر میخواهیم خورشید جمالت را
که کمنور است چشم ما، بینش نیست خرسندی
۷
میان گفتههای فیض و نظم حافظ شیراز
نگنجد نسبت دیگر مگر امی و فرزندی
نظرات