
فیض کاشانی
شمارهٔ ۱۴۶
۱
ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی
دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آئی
۲
در آرزوی رویت بنشسته به هر راهی
صد زاهد و صد عابد سرگشته سودائی
۳
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست نخواهد شد پایان شکیبائی
۴
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه تنهائی
۵
فکر خود ورای خود در امر تو کی گنجد
کفر است در این وادی خودبینی و خودرائی
۶
در دائره فرمان ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمائی
گستاخی و پرگوئی تا چند کنی ای فیض
بگذر تو از این وادی تن ده به شکیبائی
نظرات