
فیض کاشانی
شمارهٔ ۱۵
۱
هان مژده ای بیار صبا از دیار دوست
تا در طلب دلم شود امیدوار دوست
۲
کحل جواهری به من آر ای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست
۳
یا نامهای بیار که تعویذ جان کنم
یا جان کنم نثار خط مشکبار دوست
۴
خواهم ز حق که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزو شودم کار و بار دوست
۵
مائیم و آستان نبی و علی و آل
جانها به کف گرفته برای نثار دوست
۶
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ و چشم و ره انتظار دوست
۷
افلاک را برای امام آفریدهاند
در گردشند برحسب اختیار دوست
دشمن اگر به رفض زند طعنه فیض را
منت خدای را که نیم شرمسار دوست
تصاویر و صوت

نظرات