
فیض کاشانی
شمارهٔ ۱۸
۱
برا امام که بنیاد عمر بر باد است
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
۲
غلام همت آنم که جز محبت تو
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
۳
شنیدهاید که در حق دوستان علی
سروش هاتف غیبم چه مژدهها داد است
۴
که ای ولیّ ولیّ خدا و عترت او
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
۵
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاد است
۶
حکایتی کنمت بشنو و شناسا شو
که این حدیث ز پیر شریعتم یاد است:
۷
مجو طهارت مولد ز دشمنان علی
که حمل مادر این قوم از دو داماد است!
۸
یکی پدر دگر ابلیس هر دو کرده دخول
از اختلاط دو آب آن عدوی من زاد است
۹
به پای خود به جهنم رود عدو تو مگوی
که بر من و تو درِ اختیار نگشاد است
حسد چه میبری ای دشمن علی بر فیض
ولای آل نبی روزی خداداد است
تصاویر و صوت

نظرات