
فیض کاشانی
شمارهٔ ۲
۱
اگر آن شاه دین پرور نوازد خاطر ما را
به تشریف قدومش خوش برافشانیم جانها را
۲
ز مهر ناتمام ما جناب اوست مستغنی
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
۳
من از آن نور روز افزون که مهدی داشت دانستم
که مدتها شود غائب، نتابد رایگان ما را
۴
حدیث از شوق آن شه گوی و سرّ غیبتش کم جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
۵
به یک غارت که آوردند خیل لشکر شوقش
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
۶
برون از بهر نظم دین که در پای تو افشاند
زمین درهای دریا را، فلک عقد ثریا را
۷
ز قول اهل دعوی تلخکامم فیض کی باشد
که مهدی در حدیث آرد لب لعل شکر خوارا
نظرات
احمد
mehdi sh
رضا از کرمان