
فیض کاشانی
شمارهٔ ۵۸
۱
جان بیلقای مهدی ذوقی چنان ندارد
وانکس که این ندارد حقا که آن ندارد
۲
ذوقی چنان ندارد بیخدمتش عبادت
بیخدمتش عبادت ذوقی چنان ندارد
۳
با هیچ کس نشانی از حضرتش ندیدم
یا کس خبر نبخشد، یا او نشان ندارد
۴
در سرّ غیبت او بس عقلها فرو ماند
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
۵
عمری که بیحضورش بگذشت اهل دل را
ماند به جوی بیآب یا تن که جان ندارد
۶
مثل تو پادشاهی، معصوم لوحش اللّه
چشم جهان ندیده، دور زمان ندارد
گرچه بسی ز وصلش ای فیض بینصیبند
کس مبتلای حرمان چون من گمان ندارد
نظرات