
فیض کاشانی
شمارهٔ ۹۳
۱
خداوندا مرا برهان ز دنیا و شر و شورش
به فضل خود نجاتم ده ز کنج آن دل کورش
۲
بده توفیق حکم و حکمت و اخلاص در طاعت
لقای صاحب الامر و تمتع بردن از نورش
۳
امید وصل او دارد مرا در بند این نشأه
وگرنه زین جهان بیزارم و مکر و شر و شورش
۴
همین خواهم که در پایش سر از دشمن بیندازم
خداوندا بده دستی که مرد افکن بود زورش
۵
به نور مهدی هادی دل و جانم منور کن
که بس تاریک میبینم جهان بیپرتو نورش
۶
اگر شوق وصال او نباشد در خیال من
ز تلخِ سفره دنیا بشویم دست از شورش
امامی سیدی مولای سوی فیض خود بنگر
سلیمان با همه حشمت نظرها بود با مورش
نظرات
طاهری