فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۱۲۲

۱

ایمن از تیر نگاه تو دل زاری نیست

مردم آزارتر از چشم تو بیماری نیست

۲

باز در فکر اسیران کهن افتادی

به کمند تو مگر تازه گرفتاری نیست

۳

کی تواند که به سر تاج سلیمانی زد

هر که از لعل تواش خاتم زنهاری نیست

۴

هرگز آن دولت بیدار نصیبش نشود

هر که را وقت سحر دیدهٔ بیداری نیست

۵

دامن گوهر مقصود به دستش نفتد

هرکه را در دل شب چشم گهرباری نیست

۶

قدمی بیش نمانده‌ست میان من و دوست

لیکن از ضعف مراقوت رفتاری نیست

۷

ای که گفتی غم دل در بر دلدار بگو

خود چه گویم که مرا قدرت گفتاری نیست

۸

کاشکی بار غمش بر کمر کوه نهند

تا بدانند که سنگین‌تر از این باری نیست

۹

گاهی از حضرت معشوق نگاهی بکند

خوش تر از مشغلهٔ عشق دگر کاری نیست

۱۰

یار از پرده هویدا شد و یاران غافل

یوسفی هست دریغا که خریداری نیست

۱۱

اثری در نفس پیر مغان است ار نه

سبحهٔ شیخ کم از حلقه زناری نیست

۱۲

از لب ساقی سر مست فروغی ما را

نشه‌ای هست که در خانه خماری نیست

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Al
۱۳۹۹/۰۳/۳۱ - ۲۲:۲۶:۳۳
در بیت آخر کلمه نشئه به اشتباه نشه درج شده است، لطفاً تصحیح گردد.با تشکر
user_image
Al
۱۳۹۹/۰۳/۳۱ - ۲۲:۳۳:۳۵
در بیت نهم نیز "ار" به اشتباه "از" درج شده است. لطفاً اصلاح گردد.سپاس