
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۱۲۵
۱
گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت
مژه را بهر چه صف در صف جا بر جا داشت
۲
تلخ کامی مرا دید و ترش روی نشست
آن که صد تنگ شکر در لب شکرخا داشت
۳
جانم آمد به لب از حسرت شیرین دهنی
که در احیای دل مرده دم عیسی داشت
۴
شاهدی تشنه لبم کشت که از غایت لطف
چشمهٔ آب بقا در لب جان بخشا داشت
۵
بخت بدبین که ز اندوه کسی جان دادم
کز پی کاهش غم روی نشاط افزا داشت
۶
دل دیوانه از آن کوی به حسرت میرفت
ولی از سنبل او سلسلهها برپا داشت
۷
وقت کشتن نظری جانب قاتل کردند
تیغ بر گردن عشاق چه منتها داشت
۸
کاش بر حسن خود آن ماه نظر بگشاید
تا بداند که چرا عشق مرا شیدا داشت
۹
دوش از وجد فروغی به کلیسا میگفت
که مرا جلوهٔ ترسابچهای ترسا داشت
نظرات
ترلان