فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۱۳۷

۱

امروز ندارم غم فردای قیامت

کافروخته رخ آمد و افراخته قامت

۲

در کوی وفا چاره به جز دادن جان نیست

یعنی که مجو در طلبش راه سلامت

۳

تیری ز کمانخانه ابروش نخوردم

تا سینه نکردم هدف تیر ملامت

۴

فرخنده مقامی است سر کوی تو لیکن

از رشک رقیبان نبود جای اقامت

۵

چون دعوی خون با تو کنم در صف محشر

کز مست معربد نتوان خواست غرامت

۶

تا محشر اگر خاک زمین را بشکافند

از خون شهیدان تو یابند علامت

۷

با حلقهٔ زنار سر زلف تو زاهد

تسبیح ز هم بگسلد از دست ندامت

۸

من پیرو شیخی که ز خاصیت مستی

در پای خم انداخته دستار امامت

۹

کیفیت پیمانه گر این است فروغی

چون است سبوکش نزند لاف کرامت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
کسرا
۱۳۹۵/۰۱/۲۹ - ۰۹:۳۸:۴۵
بسیار دلنشین