
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۱۶۲
۱
کسی به زیر فلک دست بر قضا دارد
که اعتکاف به سر منزل رضا دارد
۲
مریض شوق کی اندیشهٔ دوا دارد
شهید عشق کجا فکر خون بها دارد
۳
به دور لعل میآلود دوست دانستم
که باده این همه کیفیت از کجا دارد
۴
ز خاک میکده در عین بی خودی دیدم
همان خواص که سرچشمهٔ بقا دارد
۵
من و صراحی من بعد ازین و نغمهٔ نی
که هم نشینی صافیدلان صفا دارد
۶
سزای آن که زدم لاف عاشقی همه عمر
اگر که تیغ زنندم به فرق جا دارد
۷
حکایت غم جانان بپرس از دل من
که آشنا خبر از حال آشنا دارد
۸
مرا دلی است که از درد عشق رنجور است
ترا لبی است که سرمایهٔ شفا دارد
۹
یکی ز جمع پراکندگان عشق منم
که عقده بر دل از آن جعد مشکسا دارد
۱۰
یکی ز خیل ستم پیشگان حسن تویی
که نامرادی عشاق را روا دارد
۱۱
به راه عشق بنازم دل فروغی را
که با وجود جفایت سر وفا دارد
تصاویر و صوت

نظرات
سید محسن