
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۱۷۲
۱
چراغی کاین همه پروانه دارد
یقین کز سوز ما پروا ندارد
۲
نه چشمش مردمان را سرخوشیهاست
خوشا دوری که این پیمانه دارد
۳
ز زنجیر سر زلفش توان یافت
که کاری با دل دیوانه دارد
۴
دل خلقی به خاک او گرفتار
چه خرمنها کز این یک دانه دارد
۵
هر آن دل کاشنای کوی او گشت
چه باک از شنعت بیگانه دارد
۶
جهانی سرخوش از افسانهٔ اوست
چه افسونی در این افسانه دارد
۷
غمش هر لحظه میکاود دلم را
مگر گنجی در این ویرانه دارد
۸
ز اعجاز دم عیسی عیان است
که این فیض از لب جانانه دارد
۹
فروغی فارغ است از ماه گردون
که ماهی امشب اندر خانه دارد
نظرات