فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۱۷۳

۱

هر کس که به دل حسرت پیکان تو دارد

آسایشی از جنبش مژگان تو دارد

۲

گل چاک زد از شوق گریبان صبوری

تا آگهی از چاک گریبان تو دارد

۳

هر غنچه که سر زد ز دم باد بهاری

مهری به لب از پستهٔ خندان تو دارد

۴

هر لاله نو رسته که بشکفت در این باغ

داغی به دل از عارض رخشان تو دارد

۵

جمعیت خاطر ندهد دست کسی را

کاشفتگی از زلف پریشان تو دارد

۶

هر لحظه محبت ز پی سیر خلایق

سودازده‌ای بر سر میدان تو دارد

۷

هر سو که نظر می‌کنی آن منظر زیبا

صاحب نظری واله و حیران تو دارد

۸

پیراهن من چاک شد از رشک مگر باز

شوریده‌سری دست به دامان تو دارد

۹

پیداست ز نالیدن دل سوز فروغی

کاین سوختگی را ز گلستان تو دارد

تصاویر و صوت

نظرات