فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۱۷۶

۱

غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد

نه مملوکی که هر ساعت نظر با مالکی دارد

۲

مسلم نیست عمر جاودان الا وجودی را

که از زلف رسای او به کف مستمسکی دارد

۳

حدیث بردباری را بپرس از عاشق صادق

که بر دل حسرت بسیار و طاقت اندکی دارد

۴

دم از دانش مزن با دانه خال نکورویان

که از هر حلقه‌دام عشق مرغ زیرکی دارد

۵

به حرمت بوسه باید داد خاک صید گاهی را

که صیادش هزاران بسمل از هر ناوکی دارد

۶

فقیه و چشمهٔ کوثر، من و لعل لب ساقی

به قدر خویشتن هر کس که بینی مدرکی دارد

۷

هوای دل عنانم می‌کشد هر دم نمی‌دانی

که از هر گوشه صید افکن سوار خانگی دارد

۸

یقین شد جان سپاریهای من بر خویش این گونه

هنوز آن صورت زیبا در این معنی شکی دارد

۹

فروغی را به جز مردن علاجی نیست دور از او

که داغ اندرون سوزی و درد مهلکی دارد

تصاویر و صوت

نظرات