فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۱۸۷

۱

زلف پر چین تو مشاطه شبی شانه نکرد

که دو صد خون به دل محرم و بیگانه نکرد

۲

خرمنی نیست که غمهای تو بر باد نداد

خانه‌ای نیست که سودای تو ویرانه نکرد

۳

آخرش چرخ به زندان مکافات کشید

هر که را سلسلهٔ موی تو دیوانه نکرد

۴

شیخ تا حلقهٔ زنار سر زلف تو دید

هیچ در دل هوس سبحهٔ صد دانه نکرد

۵

رخ افروخته‌ات ز آتش هجرانم سوخت

آن چه او کرد به من، شمع به پروانه نکرد

۶

خانه هستیش از سیل فنا ویران باد

هر که از روی صفا خدمت می‌خانه نکرد

۷

نه عجب گر بکند دست قضا ریشهٔ او

هر حریفی که می از شیشه به پیمانه نکرد

۸

آگهی هیچ ز کیفیت مستانش نیست

آن که در پای قدح نعرهٔ مستانه نکرد

۹

پی به سر منزل مقصود فروغی نبرد

آن که جان را به فدای سر جانانه نکرد

تصاویر و صوت

دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش م. درویش - فروغی بسطامی - تصویر ۱۲۵
دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش حسین نخعی - تصویر ۱۰۶

نظرات

user_image
دانیال
۱۳۸۸/۰۸/۱۳ - ۰۵:۴۱:۲۱
این شعر را یونس دردشتی در بیات ترک بسار زیبا خوانده