فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۱۹۰

۱

نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان می‌کرد

مشتری فکر خریداری‌اش آسان می‌کرد

۲

تلخ کام از لب شیرین بتی جان دادم

که به یک خنده جهان را شکرستان می‌کرد

۳

همه جعمیت عشاق پریشان می‌شد

چون صبا شرحی از آن زلف پریشان می‌کرد

۴

کوی دل ها همه از شوق به سر می‌غلطید

چون خم طره او دست به چوگان می‌کرد

۵

گر زلیخا رخ زیبای تو می‌دید به خواب

یوسفش را همهٔ عمر به زندان می‌کرد

۶

خضر اگر لعل روان بخش تو را می‌بوسید

خاک حسرت به سر چشمهٔ حیوان می‌کرد

۷

شب که از خط تو یک نکته بیان می‌کردم

تا سحر مشک ختا باد به دامان می‌کرد

۸

با خیال خط و خال تو دل مشتاقان

مشک در دامن و عنبر به گریبان می‌کرد

۹

کرد با جان فروغی رخ تابندهٔ دوست

با کتان آن چه فروغ مه تابان می‌کرد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۱۲ - ۰۸:۰۷:۴۰
همه جمعیت عشاق پریشان.....با جهان آنچه قروغ مه تابان میکرد--درست است