
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۲۰۶
۱
زان غنچهدهان دلم به تنگ آمد
وز دیده سرشک لاله رنگ آمد
۲
هر گوشه که گوش دادم از عشقش
آواز نی و نوای چنگ آمد
۳
بس چنگ زدم به دامن پاکان
تا دامن پاک او به چنگ آمد
۴
از خانهٔ آن کمان ابرو بود
تیری که به سینه بیدرنگ آمد
۵
آهم به دلش نکرد تاثیری
فریاد که تیر من به سنگ آمد
۶
ساقی به مذاقم از ازل کرده
شهدی که مقابل شرنگ آمد
۷
چشمش پی صید دل مهیا شد
آهو به گرفتن پلنگ آمد
۸
جز عاشق پاک دیده نشناسد
یاری که به صد هزار رنگ آمد
۹
بازیچهٔ آن بت شکر لب شد
هر مغبچهای که از فرنگ آمد
۱۰
من بندهٔ خواجهای که در معنی
آسوده ز قید صلح و جنگ آمد
۱۱
تا میکده مسکن فروغی شد
فارغ ز خیال نام و ننگ آمد
نظرات