فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۱۵

۱

مستان بزم عشق شرابی نداشتند

در عین بی خودی می نابی نداشتند

۲

هرگز به غیر خون دل و پارهٔ جگر

شوریدگان شراب و کبابی نداشتند

۳

قربان قاتلی که شهیدان عشق او

جز آب تیغ حسرت آبی نداشتند

۴

با قاتل از غرور ندارد سر حساب

با کشتگان عشق حسابی نداشتند

۵

قومی به فیض پیر خرابات کی رسند

کز جام باده حال خرابی نداشتند

۶

آنان که داغ و درد تو بردند زیر خاک

خوف جحیم و بیم عذابی نداشتند

۷

تمکین حسن بین که به کوی تو اهل عشق

بعد از سؤال چشم جوابی نداشتند

۸

ز آشفتگی به حلقهٔ جمعی رسیده‌ام

کز حلقه‌های زلف تو تابی نداشتند

۹

تا چشم بند مردم صاحب نظر شدی

شب ها ز سحر چشم تو خوابی نداشتند

۱۰

در مکتب محبت آن مه فروغیا

الا کتاب مهر کتابی نداشتند

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مصطفی داداشی
۱۳۹۴/۱۱/۲۰ - ۱۶:۲۶:۲۵
سلام. ابتدای مصرع اول و دوم در بیت چهارم به جای "با" باید "یا" قرار بگیرد.
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۱۲ - ۱۰:۰۳:۳۴
با عرض ادب خدمت م-داداشیبیت چهارم پیشنهاد ایشان درست است