فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۱۷

۱

ای بندهٔ بالای تو زرین کمری چند

منت کش خاک قدمت تاجوری چند

۲

سر منزل عشاق تو جانیست که آنجا

بالای هم افتاده تنی چند و سری چند

۳

هم از سر عشاق و هم از سینهٔ مشتاق

عشق از پی شمشیر تو دارد سپری چند

۴

بر روی کسی بخت گشاید در دولت

کو منظر زیبای تو بیند نظری چند

۵

مست آمدم از میکدهٔ عشق تو بیرون

تا واقف از این نکته شود بی خبری چند

۶

تا بر غم روی تو گشادم در دل را

بر روی من از عیش گشادند دری چند

۷

فریاد که شد از دل سنگین تو نومید

آهی که در آن بود امید اثری چند

۸

یا تلخ مکن کام من از زهر تغافل

یا آن که بیار از لب شیرین شکری چند

۹

اکنون که تر و خشک جهان قسمت برق است

آن به که فراهم نکنی خشک و تری چند

۱۰

بیداد بتان خون مرا ریخت فروغی

افغان که شدم کشتهٔ بیدادگری چند

تصاویر و صوت

نظرات