فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۲۹

۱

گر به چین بویی از آن سنبل مشکین آرند

عوض نافه همی خون دل از چین آرند

۲

همه ایجاد بتان بهر همین کرد خدا

کز سر زلف دو تا چین به سر چین آرند

۳

کوه کن زنده نخواهد شدن از نفخهٔ صور

مگرش مژدهٔ وصل از بر شیرین آرند

۴

گر تو زیبا صنم از کعبه درآیی در دیر

کافران بهر نثارت بت سیمین آرند

۵

دردمندان همه در بستر حسرت مردند

به امیدی که تو را بر سر بالین آرند

۶

پرده ز آیینهٔ رخسار، خدا را بردار

تا بلاها به سر واعظ خودبین آرند

۷

شب که روی تو عرق ریز شود از می ناب

کی توانند مثال از مه و پروین آرند

۸

گر پیام تو بیارند از آن به که مرا

مژدهٔ سرو و گل و سوسن و نسرین آرند

۹

هر کجا تازه کنند اهل هوس بزم نشاط

عشق‌بازان تو یاد از غم دیرین آرند

۱۰

رخ زردم نشود سرخ فروغی از عشق

مگر آن دم ز خم بادهٔ رنگین آرند

تصاویر و صوت

دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش م. درویش - فروغی بسطامی - تصویر ۱۰۲
دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش حسین نخعی - تصویر ۸۵

نظرات