فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۳۰

۱

بهل ز صورت خوبت نقاب بردارند

که با وجود تو عشاق نقش دیوارند

۲

چگونه خواری عشق تو را به جان بکشم

که پیش روی تو گل های گلستان خوارند

۳

با خلد خواندمان شیخ شهر و زین غافل

که ساکنان درت از بهشت بیزارند

۴

تو گر به سینه دل سخت آهنین داری

شکستگان تو هم آه آتشین دارند

۵

به سخت‌گیری ایام هیچ کم نشوند

گرفتگان کمندت ز بس که بسیارند

۶

تو شادکامی و شهری مسخر غم عشق

تو مست خوابی و خلقی ز غصه بیدارند

۷

به جز بنفشه نروید ز خاک پاکانی

که از طپانچهٔ عشقت کبودرخسارند

۸

حساب خون من افتاده است با قومی

که خون بی گنهان را به هیچ نشمارند

۹

گناهکار تر از من کسی فروغی نیست

به کیش دولت اگر عاشقان گنه کارند

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
حمید خادمی
۱۳۹۴/۰۶/۲۳ - ۰۶:۲۲:۳۱
این پیشنهاد مبتنی بر نسخه خاصی نیست ولی به هر روی در آغاز بیت سوم وزن مخدوش است. لطفاً «با» را اصلاح بفرمایید به «به».