فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۳۷

۱

گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند

حاشا که مشتری سر مویی زیان کند

۲

چون از کرشمه دست به تیر و کمان کند

کاش استخوان سینه ما را نشان کند

۳

در دست هر کسی نفتد آستین بخت

الا سری که سجدهٔ آن آستان کند

۴

گر عقل خواند از قد او خط ایمنی

اول علاج فتنهٔ آخر زمان کند

۵

گر عشقم آشکار شد، انکار من مکن

کاتش به پنبه کس نتواند نهان کند

۶

من پیر سالخورده‌ام او طفل سالخورد

چندان مجال کو که مرا امتحان کند

۷

گاهی ز می خرابم و گاهی ز نی کباب

کو حالتی که فارغم از این و آن کند

۸

تنگ شکر شود همه کام و دهان من

چون دل خیال آن بت شیرین دهان کند

۹

سیمرغ کوه قاف حقیقت کنون منم

کو عارفی که قول مرا ترجمان کند

۱۰

باید رضا به حکم قضا بود و دم نزد

مرد خدا چسان گله از آسمان کند

۱۱

طوطی ز شرم نطق فروغی شود خموش

هر گه بیان از آن لب شکرفشان کند

تصاویر و صوت

دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش حسین نخعی - تصویر ۱۰۵

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۱۳ - ۱۳:۲۱:۱۴
من پیر سالخورده ام او طفل سال خُرد