
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۲۵۱
۱
دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود
ورنه کوتاهی از آن زلف گره گیر نبود
۲
دوش با طرهاش از تیرگی بخت مرا
گلهای بود ولی قدرت تقریر نبود
۳
عشق میگفتم و میسوختم از آتش عشق
که در این مسالهام فرصت تفسیر نبود
۴
کی جهان سوختی از عشق جهان سوز اگر
در جهان جلوهٔ آن حسن جهان گیر نبود
۵
بس که سرگرم به نظارهٔ قاتل بودم
هیچ آگاهیم از ضربت شمشیر نبود
۶
یارب این صید فکن کیست که نخجیرش را
خون دل میشد و دل با خبر از تیر نبود
۷
نازم آن شست کمانکش که به جز پیکانش
خواهشی در دل خون گشتهٔ نخجیر نبود
۸
با غمش گر نکنم صبر، فروغی چه کنم
که جز این قسمتم از عالم تقدیر نبود
تصاویر و صوت

نظرات
علی
جعفر عسکری