فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۶۲

۱

جان سپاری به ره غمزهٔ جانان باید

تیرباران قضا را سپر از جان باید

۲

بگذر از هر دو جهان گر سر وحدت داری

دامن کفر رها کن گرت ایمان باید

۳

از پریشانی اگر جمع نگردد غم نیست

هر که را بویی از آن زلف پریشان باید

۴

گریه چون ابر بهاری چه کند گر نکند

هر که را کامی از آن غنچهٔ خندان باید

۵

آن که منع دلم از چاک گریبان تو کرد

خاکش اندر لب و چاکش به گریبان باید

۶

چشم من قامت دل‌جوی تو را می‌جوید

زان که بر دامن جو سرو خرامان باید

۷

عاشقان جز دهنت هیچ نخواهند آری

تشنه‌کامان تو را چشمهٔ حیوان باید

۸

عکس رخسار تو در چشم من افتاد آری

شمع افروخته را رو به شبستان باید

۹

از سر کوی تو حیف است فروغی برود

که گلستان تو را مرغ غزلخوان باید

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سید محمد خدایی
۱۳۸۷/۰۷/۲۷ - ۰۸:۲۱:۳۷
با پوزش در مصرع دوم بیت آخر غزلخوان اشتباه تایپ شده
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.