فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۶۵

۱

دل به حسرت ز سر کوی کسی می‌آید

مرغی از سدره به کنج قفسی می‌آید

۲

شکری چند بخواه از لب شیرین دهنان

تا بدانی که چه‌ها بر مگسی می‌آید

۳

در ره عشق پی ناله دل باید رفت

زان که رهرو به صدای جرسی می‌آید

۴

می‌روم گریه‌کنان از سر کویی کانجا

عاشقی می‌رود و بوالهوسی می‌آید

۵

کردیم مست به نوعی که ندانم امشب

شحنه‌ای می‌گذرد یا عسسی می‌آید

۶

نفسی با تو به از زندگی جاوید است

وین میسر نشود تا نفسی می‌آید

۷

تو ستم پیشه برآنی که ستانی همه عمر

من در اندیشه که فریادرسی می‌آید

۸

در گذرگاه تو ای چشم و چراغ همه شهر

دل شهری ز پی ملتمسی می‌آید

۹

گر نه در راه تو گم کرد فروغی دل را

پس چرا بر سر این راه بسی می‌آید

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
حسین شریفی
۱۳۸۷/۰۹/۱۴ - ۰۹:۰۵:۵۸
در مصرع اول بیت هفتم " ستانی " درست است نه "بستانی " . سپاس
پاسخ: جایگزینی مطابق نظر شما انجام شد. هر چند نظر شخصی من این است که اینجا واژه‏ای غیر از «ستانی» و «بستانی» باید بوده باشد.