
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۲۷۱
۱
ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر
شاهد شیرین کلام، خسرو فرخ سیر
۲
ای لب عشاق تو، بوسهزن ساق تو
سینهٔ مشتاق تو، تیر بلا را سپر
۳
کوی تو ای دلبرا، کعبهٔ اهل صفا
روی تو ای خوش لقا، قبلهٔ اهل نظر
۴
سنبلت ای گل عذار، بر سر نسرین گذار
هم طبق گل بیار، هم رمق دل ببر
۵
زلف زرهپوش تو، درع بر و دوش تو
کوته از آغوش تو دست قضا و قدر
۶
چاک گریبان تو، صحن گلستان تو
سنبل پیچان تو، چنبر باد سحر
۷
ذکر تو کام زبان، فکر تو روح و روان
داغ تو بهتر ز جان، داد تو خوشتر ز سر
۸
مشکتر از روی تو، ریخته در کوی تو
در هوس بوی تو، شهری خونین جگر
۹
چند ز آهوی چین، دم زنی ای هم نشین
چشم سیاهش ببین، روز فروغی نگر
نظرات
خودم به کسی نگویید