فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۷۱

۱

ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر

شاهد شیرین کلام، خسرو فرخ سیر

۲

ای لب عشاق تو، بوسه‌زن ساق تو

سینهٔ مشتاق تو، تیر بلا را سپر

۳

کوی تو ای دلبرا، کعبهٔ اهل صفا

روی تو ای خوش لقا، قبلهٔ اهل نظر

۴

سنبلت ای گل عذار، بر سر نسرین گذار

هم طبق گل بیار، هم رمق دل ببر

۵

زلف زره‌پوش تو، درع بر و دوش تو

کوته از آغوش تو دست قضا و قدر

۶

چاک گریبان تو، صحن گلستان تو

سنبل پیچان تو، چنبر باد سحر

۷

ذکر تو کام زبان، فکر تو روح و روان

داغ تو بهتر ز جان، داد تو خوش‌تر ز سر

۸

مشک‌تر از روی تو، ریخته در کوی تو

در هوس بوی تو، شهری خونین جگر

۹

چند ز آهوی چین، دم زنی ای هم نشین

چشم سیاهش ببین، روز فروغی نگر

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
خودم به کسی نگویید
۱۴۰۲/۰۱/۲۴ - ۰۹:۵۹:۱۸
شاعرسخن ازجهان اکثریت یا همان مردگان شما میدهدکه مردان مرده تان شاهدان خویش راپیشکش قبله داران وسپس با طبق گل استقبال ودوباره درچنبرسینه آنان.. اما، عجب اینکه هردوبرای بقای آنان وفادارترمیزیندچون ازدرگذشته اند ونوربی درگذشته میتابدو دیگراینکه بعدمرگ هرلحظه وهرروزجگرها ی زندگده گان خودرادرارتش ۷ قبله هفتاودو هوای مرده هفتادودوملت خون کرده اندوکسی جزآن قبله داران مرده صاحب هفتادودو کعبه هذیان ملائک  برای خود دارایی باقی نگذاشته اندوتنها راه التیامشان تعویض چهره بکارنبرده شاهدانشان قبل ازمصرف قبله داران وچهارپایه داران آخرت است وآن هم اگرقبلا با طبق گل جای دیگرنرفته باشند است والی ماشاءالله تا جایی که ذخایر  زمان  به انتها رسد وپس ازتکاپو برای فنای خویش درگوشه وکنارمکان منتظر تکان برچهارپایه هیچگاه ننشسته خویش باشندخداراشکر جگرخون کردنشان فرصت دیدن آن رانمیدهد. ازچشم خدا دورشده کی اعمی نباشد.