
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۲۷۳
۱
بستهٔ زلف تو شوریدهسرانند هنوز
تشنهٔ لعل تو خونینجگرانند هنوز
۲
ساقیا در قدح باده چه پیمودی دوش
که حریفان همه در خواب گرانند هنوز
۳
حال عشاق تو گلهای گلستان دانند
که به سودای رُخَت جامهدرانند هنوز
۴
از غم سینهٔ سیمین تو ای سیمینساق
سنگ بر سینهزنان سیمبرانند هنوز
۵
نه همین مات جمال تو منم کز هرسو
واله حسن تو صاحبنظرانند هنوز
۶
کاش برگردی از این راه که ارباب امید
در گذرگاه تو حسرت نگرانند هنوز
۷
هیچ کس را نرسد دعوی آزادی کرد
که همه بندهٔ زرینکمرانند هنوز
۸
همت ما ز سر هردو جهان تند گذشت
دیگران قید جهان گذرانند هنوز
۹
کامی از ماهوَشان هیچ فروغی مطلب
کز سر مهر به کام دگرانند هنوز
تصاویر و صوت

نظرات