فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۷۸

۱

دلا مقید آن گیسوان پرچین باش

در این دو سلسله خاقان چین و ماچین باش

۲

غلام خواجه عنبرفروش نتوان شد

اسیر حلقهٔ آن چین زلف مشکین باش

۳

چو شاهدان شکرخنده در حدیث آیند

تو در مشاهده آن دهان نوشین باش

۴

اگر به شربت شمشیر او سری داری

حریف ضربت آن بازوان سیمین باش

۵

بده به شیوهٔ فرهاد جان به شیرینی

مرید پستهٔ شکرفشان شیرین باش

۶

شبی ز روی عرقناک او سخن سر کن

پی شکستن بازار ماه و پروین باش

۷

ببین خرابی دوران چرخ مینا رنگ

تو هم خراب ز جام شراب رنگین باش

۸

چرا ز سینه برون رفتی ای کبوتر دل

کنون ز طرهٔ او زیر چنگ شاهین باش

۹

نگار ساده اگر پیکرت به خون بکشد

رهین منت سرپنجهٔ نگارین باش

۱۰

اگر ز مسکنت اورنگ سلطنت خواهی

بر آستانهٔ سلطان عشق مسکین باش

۱۱

گر از مقام مقیمان سدره بی‌خبری

مقیم بارگه شاه ناصرالدین باش

۱۲

ز فر طلعت او آفتاب تابان شو

ز قرب حضرت او آسمان تمکین باش

۱۳

گهی ز دولت او مستحق احسان شو

گهی ز خدمت او مستعد تحسین باش

۱۴

شها فروغی شاعر مدیح گستر تست

گهی مراقب مدحت شعار دیرین باش

تصاویر و صوت

نظرات