فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۸۶

۱

دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش

تا به دنبالهٔ این کار ببینم حالش

۲

جمعی افتاده به خاک از روش چالاکش

خلقی آغشته به خون از مژه فتانش

۳

مژدهٔ قتل مرا داد و به تعجیل گذشت

ترسم آخر گذرد عمر من از اهمالش

۴

گر بیاید ز سفر یار پری‌پیکر من

می‌رود جان گران مایه به استقبالش

۵

دلم از نقطهٔ سودای غمش خالی نیست

تا کشیدم به نظر صورت مشکین خالش

۶

هر دلیلی که حکیم از دم شب کرد بیان

هیچ معلوم نکردیم ز استدلالش

۷

هر مریضی که طبیبش تو شکرلب باشی

بهر آن است که بهتر نشود احوالش

۸

به امیدی ز چمن دستهٔ سنبل برخاست

که سر زلف دراز تو کند پامالش

۹

زلف کوتاه تو از شوق همین گشت بلند

که شبی دست کشد شاه بلند اقبالش

۱۰

مالک اختر فیروز ملک ناصردین

که به هر کار خدا خواست مبارک فالش

۱۱

خسروان بهر سجودش همه بر خاک افتند

هر کجا خامهٔ نقاش کشد تمثالش

۱۲

خسروا کام فروغی همه جا کام تو باد

شکرلله که خدا داد همه آمالش

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مصطفی داداشی
۱۳۹۴/۰۹/۰۴ - ۱۰:۵۰:۵۵
در بیت هفتم ، مصرع دوم باید اینطور باشد گویا: بهتر آن آن است که بهتر نشود احوالش
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۱۵ - ۱۷:۳۵:۳۰
با عرض ادب خدمت م داداشی--مصرع درست همان است که نوشته شده-
user_image
احمدآرام نژاد
۱۳۹۹/۰۹/۲۷ - ۰۹:۱۵:۱۱
درود وعرض ادبباتوجه به روال ابیات قبلی وبعدی به نظر می آیددر مصرع دوم بیت هفتم "بهر آنست که بهتر نشود احوالش "درست است اما به عنوان یک تک بیت ترجیح میدادم بصورت زیر ثبت می شد"بهتر آنست که بهتر نشود احوالش"واقعا هیچ بیماری با چنین طبیب شکر لبی مایل نیست احوالش بهتر شود