فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۹۲

۱

تا دهان او لبالب شد ز نوش

غنچه را در پوست خون آمد به جوش

۲

بزم او بهتر ز گلگشت بهشت

نام او خوش تر ز الهام سروش

۳

با غمش تا طاقتی داری بساز

در پی‌اش تا ممکنت باشد بکوش

۴

صید قید او نمی‌یابد خلاص

مست جام او نمی‌آید به هوش

۵

با چنان صورت چسان بندم نظر

با چنین آتش چسان مانم خموش

۶

می‌خرم خار جفایش را به جان

می‌کشم بار گرانش را به دوش

۷

ما و گل‌زاری که از نیرنگ عشق

گل بود خاموش و بلبل در خروش

۸

تا پیامش بشنوی از هر لبی

پنبهٔ غفلت برون آور ز گوش

۹

رهزن آدم شد آن خال سیاه

آه از این گندم‌نمای جوفروش

۱۰

دوش در خوابش فروغی دیده‌ایم

تا قیامت سرخوشیم از خواب دوش

تصاویر و صوت

دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش م. درویش - فروغی بسطامی - تصویر ۱۵۶

نظرات