فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۲۹۳

۱

شاهد به کام و شیشه به دست و سبو به دوش

مستانه می‌رسم ز در پیر می‌فروش

۲

خواهی که کام دل ببری لعل وی ببوس

خواهی که نیش غم نخوری جام می بنوش

۳

ماییم و کوی عشق و درونی پر از خراش

ماییم و بزم شوق و دهانی پر از خروش

۴

دانی که داد بلبل شیدا به دست کیست

از دست آن که کرد لب غنچه را خموش

۵

مرغی که می‌پرد به لب بام آن پری

بس طعنه می‌زند پر او بر پر سروش

۶

پند کسی چگونه نیوشم که آن دو لب

از من گرفته‌اند دو گوش سخن‌نیوش

۷

گر چشم فیض داری از آن چشمهٔ کرم

ای دل به سینه خون شو و ای چشم تر بجوش

۸

من والهٔ جمال تو با صد هزار چشم

من بندهٔ خطاب تو با صد هزار گوش

۹

زان باده دوش چشم تو پیموده خلق را

شاید که روز حشر نیاید کسی به هوش

۱۰

کارم ازین مثلث خاکی به جان رسید

قد برفراز و زلف بیفشان و رخ مپوش

۱۱

بی جهد از آن نرسد هیچ کس به کام

تا هست ممکن تو فروغی به جان بکوش

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Hamid Farhan
۱۳۹۶/۱۱/۲۶ - ۱۴:۲۵:۰۶
بیت چهارم ز دست کیست صحیح تر میباشد
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۷/۰۶/۲۴ - ۰۷:۴۹:۱۴
بسیار زیباست.از ابیات این شعر بعضا در خوندن گوشه های ردیف موسیقی ایرانی استفاده میشه.
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۱۵ - ۱۷:۴۶:۳۶
با احترام به آقای حمید دانی که داد بلبل شیدا بدست کیستاین کلمه(داد)فریاد وچهچه نیست . این داد در کلمات ترکیبی دادنامهدادخواهیدادرس میاید.