
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۳۱۹
۱
وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم
تا بماند حسرت او بر دل حسرت نصیبم
۲
درد بیدرمان عشقم کشت و کرد آسودهخاطر
هم ز تاثیر مداوا هم ز تدبیر طبیبم
۳
شب گدازانم به محفل، صبح دم نالان به گلشن
یعنی از عشقت گهی پروانه، گاهی عندلیبم
۴
گر سر زلف پریشانت سری با من ندارد
پس چرا یک باره از دل برد آرام و شکیبم
۵
گاه گاهی میتوان کرد از ره رحمت نگاهی
بر من بی دل که در کوی تو مسکین و غریبم
۶
کردمی در پیش مردم ادعای هوشیاری
گر نبودی در کمین آن چشم مست دل فریبم
۷
تا کشید آهنگ مطرب حلقه در گوشم فروغی
فارغ از قول خطیب، آسوده از پند ادیبم
تصاویر و صوت

نظرات