فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۳۲۳

۱

ساقی نداده ساغر چندان نموده مستم

کز خود خبر ندارم در عالمی که هستم

۲

از بس قدح کشیدم در کوی می فروشان

هم جامه را دریدم، هم شیشه را شکستم

۳

خورشید عارض او چون ذره برده تابم

بالای سرکش او چون سایه کرده پستم

۴

کام دلم تو بودی هر سو که می‌دویدم

سر منزلم تو بودی هر جا که می‌نشستم

۵

تیغش جدا نسازد دستی که با تو دادم

مرگش ز هم نبرد عهدی که با تو بستم

۶

کیفیت جنون را از من توان شنیدن

کز عشق آن پری رو زنجیرها گسستم

۷

ترسم کز این لطافت کان نازنین صنم راست

گرد صمد نگردد نفس صنم‌پرستم

۸

سنگین دلی که کرده‌ست رنگین به خون من دست

فریاد اگر به محشر دامن کشد ز دستم

۹

از هر طرف دویدم همچون صبا فروغی

لیکن به هیچ حیلت از بند او نجستم

تصاویر و صوت

نظرات