
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۳۳۳
۱
مو به مو بستهٔ آن زلف گره گیر شدم
آخر از فیض جنون قابل زنجیر شدم
۲
کاش ابروی کجش بنگری از دیدهٔ راست
تا بدانی که چرا کشتهٔ شمشیر شدم
۳
نه کنون میخورد آن صفزده مژگان خونم
دیرگاهی است که آماجگه تیر شدم
۴
تیره شد روزم و افزود غم جان سوزم
هر چه افزون ز پی نالهٔ شب گیر شدم
۵
نالهها را اثری نیست وگرنه در عشق
آن قدر ناله نمودم که ز تاثیر شدم
۶
بخت بد بین که به سر وقت من آن سرو روان
آمد از لطف زمانی که زمینگیر شدم
۷
پیر کنعانم اگر عشق بخواند نه عجب
کز غم فرقت آن تازه جوان پیر شدم
۸
این چه نقشی است که از پرده پدیدار آمد
که به یک جلوه آن صورت تصویر شدم
۹
من که نخجیر کمندم همه شیران بودند
آهوی چشم تو را دیدم و نخجیر شدم
۱۰
مرگ را مایهٔ عمر ابدی میدانم
بس که بی روی تو از صحبت جان سیر شدم
۱۱
تا فروغی رخ آن ترک ختایی دیدم
فارغ از خلخ و آسوده ز کشمیر شدم
تصاویر و صوت

نظرات
سید محسن